اگه اهل رمان خوندن هستید بهتون پیشنهاد میکنم که آثار لیلین رو از دست ندید... درسته که کتابا مجازی هستند اما نویسنده دقت و تحقیق خیلی زیادی برای نوشتن اونها انجام داده... هر کدوم از آثار به یکی از قومیتها و فرهنگها پرداخته... نویسنده قلم بسیار توانایی داره و موضوعات انتخابیش هم جالب و جذاب هستند... وقتی مشغول به خوندن هر کدوم از رمانای نویسنده میشی جدای از سیر معمولی هر رمانی، اطلاعات خوبی هم در مورد آداب و رسوم و سنتها و اتفاقات منطقه دریافت میکنی و این نشون میده که نویسنده وقت و انرژی گذاشته برای جمع آوری اونها و دقت نظر داشته برای ارائه اطلاعات مستند... (خلاصه نوشت ها همه از زبان خود نویسنده هستند)
اینم لینک صفحه نویسنده: http://www.forum.98ia.com/member90493.html
دختر شمالی... ابریشم و عشق... کسی شاید شبیه من... آخرین برف زمستان... عروسک جون
ادامه مطلب ...تو این دو سه روز رمان بگذار آمین دعایت باشم | shazde koochool رو خوندم و دوسش داشتم... قصه در مورد دختریه که از پدرش بی مهری میبینه و خواهر بزرگتری داره که مورد لطف و محبت ویژه پدرش هست... خواستگار خواهر برای سورپرایز کردنش برنامه ریزی میکنه برای دزدیدنش تا به عنوان هدیه تولد اونو نامزد بکنه اما اشتباهی پیش میاد و دختر قصه دزدیده میشه... بعد از اینکه کلی کتک میخوره و آزار میشه پدر دختر اونو به اجبار به عقد موقت حواستگار در میاره و ادامه داستان...
داستان سرعت خوبی داره و خسته کننده نیست اما نویسنده سبک خاصی تو نوشتن داره که با خوندن کتاب متوجه میشید منظورم چیه...
«بغض ترانه ام مشو» هم اثر دیگر نویسنده هست که من اینو هم دوست داشتم... در هر دو اثر نویسنده دخترانی رو به تصویر میکشه که سعی در استقلال دارند و تلاش میکنند با حداقل امکانات روی پای خودشون بیاستند و بدون اتکا به دیگران زندگیشونو اداره کنند...
لینک صفحه نویسنده هم اینه: http://www.forum.98ia.com/member92497.html
بالاخره خوندن «آبان ماه اول زمستان است» تموم شد... همونطور که گفتم کمی کند پیش میرفت قصه اما موضوع خیلی جالبی داشت... داستان در مورد دو برادر بود که یه دخترو دوست داشتن... برادر کوچکتر با صلاح دید خانواده و علاقه خودش با دختر داییش عقد میکنه... برادر بزرگتر و دختر دایی اما همدیگه رو از قبلترها هم دیگه رو میخواستن و به هم علاقمند بودن... به هر حال بعد از عقد معلوم میشه که برادر بزرگتر و دختر دایی با هم رابطه داشتن و خانواده علارغم میل برادر کوچیکه اونو مجبور به طلاق میکنن و داستان بعد از گذشت هفت سال از ماجرا اتفاقات جدیدی میوفته و دختر جدیدی پا به زندگی برادر کوچیکه میگذاره و اتفاقات تازه ای میوفته... خوندنش خالی از لطف نیست اما باید حوصله به خرج بدید برای خوندنش...
اینم لینک صفحه نویسنده که یه اثر دیگه به نام «حسرت» رو قبل از این رمان نوشته و در حال حاضر هم «پنجمین فصل سال» رو در دست نگارش داره...
امروز شروع کردم به خوندن رمان بانوی قصه از beste که تا اینجا فهمیدم ماجرای یک دختر تنهاست که تو کار نمایش و تاتر فعالیت میکنه. دو تا خواهر زاده داره و خواهرش که فوت شده و پدربزرگ بچه ها اجازه نمیده بچه ها پیش این دختر باشند.
از این نویسنده دو تا کار دیگه خوندم به نامهای زیتون و به سبزی دستهای تو.
خلاصه ای که نویسنده برای زیتون گذاشته اینه:
*باده داستان من دختر سر سختیه..عاقل..تحصیل کرده و دنیا دیده است..رفتارهاش بر اساس سنش و موقعیت اجتماعیشه...داستان زندگیش با یه گذاشتن و رفتن شروع می شه با یه تصمیم بزرگ..اون مبارزه کرده برای بودن..برای نفس کشیدن برای زن بودن... برای آجر به آجر زندگی که داره زحمت کشیده..مبارزه کرده و در کنار این مبارزه هیچ وقت از خودش نگذشته... (دختر قصه تو دنیای مد فعالیت داره و یه مانکنه)
*به سبزی دستهای تو به گفته نویسنده داستانی در مورد دوتا ادم که دنیاشون باهم خیلی متفاوته....یکی از دیاره حقیقت های تلخ......یکی از دیار شعر و رنگ و نور... هیچ چیز تصادفی نیست و حضور هر کس در کتار ما یا ورودش به دنیای ما نشانه ایست برای رسیدن به بلوغ و رفع کردن اشتباهات و کسب تجربه... و اینکه گاهی صدای بعضی ادمها یاد اوره یه حجمینه سبزه... (بیشتر ماجرایی که اتفاق میوفته پلیسی هست)
من هر دو کتاب رو خوندم و خیلی زیاد دوست داشتم. تا اینجا از اثر سوم نویسنده هم خوشم اومده. لینک صفحه نویسنده رو میذارم.