دیروز خواهرم رفته بود دانشگاه و انتخاب واحد و این حرفا... نزدیکای 6 بود که برگشت خونه خسته و گرسنه... بعد اومده سراغ من که پای کامی بودم و چشماشو مظلوم کرده ( بسان گربه شرک شاید هم مظلوم تر) میگه برام کیک درست میکنی... منم که دلرحم و در خدمت خانواده... این کیکو دیشب براش درست کردم.. طعمش خوب شده بود به نظر خودم و البته خانواده...
مواد لازم:
آرد یک و نیم لیوان (از این دسته دار معمولیا)
شیر یک لیوان
شکر دو سوم لیوان
روغن دو سوم لیوان
تخم مرغ 3 عدد درشت
بیکینگ پودر نصف قاشق غذاخوری
وانیل یک قاشق چای خوری
طرز تهیه:
اگه اهل سرچ دستور پخت اینترنتی باشید حتما به دستورالعملی برخوردید که همه مواد کیک یه لیوان هستند... اما این دستور خیلی چرب و شیرین میشه که البته من خودم دوست دارم اما خیلیا نمیپسندن از جمله خواهر من... اصل دستور پخت این کیکی که میذارم از روی همون یه لیوانی هست.
آرد و بیکینگ پودر رو چون مستقیما از یخچال در آوردم اول یه بار الک کردم به اندازه 20 ثانیه تو ماکرو گذاشتم تا به دمای محیط برسه و سه چهار بار الک کردم و تو یه کاسه ریختم، همینطور شیر رو هم نیم گرم کردم (حدود 40 ثانیه) و گذاشتمش کنار.
تخم مرغ و شکر و وانیل رو خوب زدم (من با میکسر این کارو میکنم) و حسابی که کرم روشن شد و حجمش زیاد شد روغن و آروم بهش اضافه کردم و یه دقیقه به هم زدن ادامه دادم و بعد شیر نیم گرم رو بهش اضافه کردم و در حد مخلوط شدن به هم زدن ادامه دادم.
مایع حاصل شده رو روی آرد ریختم و این دو تا رو با هم به آرومی مخلوط کردم.
ظرف مورد نظرم رو چرب و آرد پاشی کردم و مایع کیکو توش ریختم و در فر 180 درجه به مدت 50 دقیقه قرار دادم.
البته میتونید از هر نوع طعمی که دلتون میخواد توش استفاده کنید مثلا قهوه یا کاکائو.
ببین باز می بارد آرام برف
فریبا و رقصنده و رام برف
عروسانه می آید از آسمان
در این حجله، آرام و پدرام برف
جهان را سراسر سپیدی گرفت
به هر شاخه، هر شانه، هر بام، برف
نشسته به اندوه انبوه دشت
به بیبرگی باغ ایام، برف
خزان هم به دامان مرگی خزید
کنون فصل سرد سرانجام برف
فرو بسته یک شهر چشمان خویش
و می بـــارد؛ آرام آرام بــرف…
(استاد اسفندیار قره باغی )
واییییییییی خدا جونم بالاخره اینجا هم برف اومد... خدا جونم خیلی دوست دارمممممممممممممم... خدایا شکرت
صبح با صدای تلفنم بیدار شدم دیدم مادرم بهم زنگ زده که میم بدو بیا دم پنجره ببین چه خبره... تازه ازم مژدگونی هم میخواد... انقدر ذوق زده شدم که همونجور آشفته دویدم بالا پیش مامان و بابا... اگه بدونید چه حال خوبی بود... درسته که خیلی زیاد نیومده حداکثر دو سه سانت اما همین که سفیدی و پاکی برف رو اول صبح دیدم کلی بهم انرژی داد... اینکه خدا انقدر دوسم داشت که آرزوی برفیمو برآورده کرد... هنوزم داره کم کم میباره... چقدر خوبه برف... و چقدر خوبه صبحتو برفی شروع کنی... خدایا شکرت
*قضیه آبگرمکن و سرویسشو که یادتونه... قرار بود 12 بیاد تعمیرکار... ساعت دوازده نیم زنگ زدم میگم آقا پس چی شد همکارتون نیومد که؟؟؟؟؟ میگه همین الان میفرستم براتون بیاد!!!!!!!!!!!!! و ما همچنان منتظر تعمیرکار هستیم قدم رنجه کنن تشریف بیارن و یه نگاهی به آبگرمکن بندازن... خدا عالمه کی قراره بالاخره این آبگرمکن های ما سرویس بشه
*گرسنه ام و دلم چای هم میخواد اما جرات نمیکنم برم سراغ غذا و چای، میترسم تا شروع کنم تعمیرکار برسه
*دارم شاهکار بینش پژوه گوش میدم... خودتون اگه گوش کرده باشید به ترانه هاش میدونید دیگه در مورد چی می خونه
پ ن: بالاخره تعمیرکار اومد.