میم تنها
میم تنها

میم تنها

برف برف برف و باز هم برف

واییییییییی خدا جونم بالاخره اینجا هم برف اومد... خدا جونم خیلی دوست دارمممممممممممممم... خدایا شکرت

صبح با صدای تلفنم بیدار شدم دیدم مادرم بهم زنگ زده که میم بدو بیا دم پنجره ببین چه خبره... تازه ازم مژدگونی هم میخواد... انقدر ذوق زده شدم که همونجور آشفته دویدم بالا پیش مامان و بابا... اگه بدونید چه حال خوبی بود... درسته که خیلی زیاد نیومده حداکثر دو سه سانت اما همین که سفیدی و پاکی برف رو اول صبح دیدم کلی بهم انرژی داد... اینکه خدا انقدر دوسم داشت که آرزوی برفیمو برآورده کرد... هنوزم داره کم کم میباره... چقدر خوبه برف... و چقدر خوبه صبحتو برفی شروع کنی... خدایا شکرت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد