*دقت کردین وقتی تو خونه پر شیرینی و آجیله و چند مدل غذا تو یخچال هست هیچ کدومو دلت نمیخواد ... دلت یه چیزی میخواد که تو خونه نیست... این روزا از هر طرفه خونه که میری خوردنی هست... میوه، شیرینی، آجیل، غذا... اما دلم هیچ کدومو نمیخواد... منی که عاشق شکلات هستم شاید تو این مدت یه دونه کامل هم شکلات نخورده باشم... یعنی مریض شدم آیا؟؟؟؟؟؟؟
*اولین خبر سال جدید یه خبر شاد بود... دختر عمو کوچیکه داره عروس میشه... اصلا باورم نمیشه... انگار همین دیروز بود که میومدن خونمون و بازی میکردن و سر و صدا راه مینداختن... بچه ها چقدر زود بزرگ میشن... اصلا باور کردنی نیست...
*دیروز روز استراحت بود... بعد از سه چهار روز مهمانداری فشرده بالاخره یه فرصتی پیدا شد کمی استراحت کنیم... تا ساعت دوازده خواب بودم... غذا رو هم پدر محترم از بیرون سفارش دادن... عصر هم که قرار بود بریم عید دیدنی به دلیل تاخیر برادر بزرگه کنسل شد... آخیش خستگیمون در رفتا من خودم از یک ماه قبل عید تو بدو بدو بودم و مدام رو پا... کلی کثر خواب داشتم که شکر خدا دیروز جبران شد
*گفته بودم دارم رمان آبان ماه اول زمستان است رو میخونم... انگار طلسم شده... برای منی که خوره کتابم این همه طول کشیدن عجیبه... البته یه کمی هم روند کلی رمان کند پیش میره... نویسنده میتونست سرعت بیشتری بهش بده... موضوع جدیده و من خوشم اومده ازش برای همینه که نمیتونم ولش کنم و برم سراغ یه کتاب دیگه...
سبزی پلویی که گفته بودم تو پستای قبل تو خونه ما داستان داره... ما خیلی اهل ماهی نیستیم... تو طول سال برعکس مرغ و گوشت قرمز شاید سه چهار بار ماهی داشته باشیم و اونم حتما باید سرخ شده باشه و نوعش هم فقط ماهی سفید یا قزل آلاست... چون کلا ماهی خیلی با ذائقه ما نمیخونه... اما هر سال شب عید خانواده دور هم جمع میشیم و طبق یه رسم خانوادگی، پدرم ماهی سفید تهیه و سرخ میکنه و با سبزی پلوی دست پخت من میل میکنیم
حالا میخوام رمز خوشمزگی این ماهی رو لو بدم...
سبزی پلو رو که فکر کنم همه بلدیم... فقط اینکه من چند تا دونه سیر سبز درسته بین برنجی که گذاشتم دم بکشه میذارم... این سیر عطر خیلی خوبی به برنج میده... این از سبزی پلو...
حالا بیایم سراغ ماهی...کل کاری که باید بکنیم اینه که از صبح روی ماهی رو نمک بزنیم و دو سه بار زیر و روش کنیم (البته در مورد ماهی سفید دارم میگم)... نصف روز که تو نمک موند میایم سراغ ادویه زدن بهش... در کابینتتونو باز کنید و هر چی ادویه دارید بیرون بیارید... فلفل سیاه و قرمز، ادویه مخلوط (که بیشتر فلفلیه)، آویشن، ادویه هفت قلم، زنجبیل، و نکته مهم اضافه کردن یه قاشق غذاخوری نسکافه یا پودر قهوه به ازای هر ماهی هستش... کمی هم آبلیمو و در صورتی که در دسترس هست لیموی تازه... همه اینارو به ماهی که از قبل نمک زدیم اضافه میکنیم و بازم چند ساعتی حدود دو ساعت میذاریم بمونه... روغنو خوب داغ میکنیم و تکه های ماهی رو توی آرد سوخاری میزنیم و توی روغن داغ سرخ میکنیم... حالا دیگه برنجمون هم دم کشیده... میشینینم سر سفره و ماهی رو با دست با خیال راحت پاک میکنیم و با سبزی پلومون میل میکنیم... البته با دست میل کردن فقط مخصوص شب عیده و یه سنت خانوادگی در خانواده پدر میم ...
چرا همه مردای ایرانی فکر میکنن همه فن حریف هستن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کافیه یه مشکل خیلی کوچیک تو خونه پیدا بشه... میوفتن به جونش که مثلا درستش بکنن... وای به اینکه بگی آقا بلدی درستش کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مثل اینه که بهشون ناسزا گفتی... حالا جالبیش اینه که بعد از دو روز سر و کله زدن و کاه و تبدیل به کوه کردن و گند زدن به کل زندگی یادشون میوفته که اهل فنی هم وجود داره که اینا برن سراغش... حالا اگه همون اول میرفتن سراغ متخصص این مشکل شاید در عرض ده دقیقه برطرف میشد و دیگه این همه درگیری فکری و خستگی و نابود کردن خونه به وجود نمیومد... اصلا موندم همه مردای دنیا اینجوری هستن یا فقط مردایی که من میشناسمشون؟؟؟؟؟؟؟
تصویر زیر رو که دیدم یاد یه خاطره افتادم که البته مربوط به خودم نمیشه... من یه عمه خانوم دارم که سه تا بچه دارن... یه دختر هنرمند که الان عروس وسطی خانواده میم هستش و خیلی هم دوسش داریم... و دو تا هم پسر که یه سال اختلاف سنی دارن با هم و میخوام در مورد همین دو تا پسر یه خاطره بگم... عمه خانوم تعریف میکنن که وقتی این دو تا سه چهار ساله بودن یه روز برای مدت کوتاهی اینارو تو خونه تنها میذاره و برای کاری میره بیرون خونه... وقتی برمیگرده خونه میبینه پسر کوچیکه وایستاده لب کمد ظرفا و چینیای جهیزیه عمه رو میده به برادر بزرگه و اونم پرت میکنه رو زمین و میشکنه... عمه تعریف میکنن تقریبا هیچ ظرف سالمی تو کمد باقی نمونده بوده و فقط از اون سرویس دوازده نفره دو سه تا تیکه سنگین جون سالم به در بردن... امان از این بچه ها... حالا این عکس منو یاد کار این دو تا انداخت... الان کوچیکه ازدواج کرده و بزرگه هم حدود سی سالشه...
.
.