*اینجا داره بارون میاد و بچه های همسایه پشتی تو حیاط زیر بارون دارن میدون و جیغ جیغ میکنن و هوووووو میکشن... خوش به حالشون... چه عالمی داره بچگی... با یه بارونه بهاری هم خوش میشن و خوشی شونو با صدای بلند فریاد میکنن و به همه میفهمونن...
*هوای دم غروب این چند روز آخر اردیبهشت واقعا بهشتیه... امروزم که دیگه آسمون سنگ تموم گذاشته و داره رحمت الهی رو روی سرمون میریزه...
جناب غربتی توی وبلاگشون پستی ( این ) در مورد گربه ها گذاشتن... این موضوع باعث شد موضوع دزدی کنم و این مطلبو بنویسم...
*موقع شام اتفاقی برنامه ای داشت ترانه ای از خانوم مهستی رو پخش میکرد... بیا بنویسم روی خاک، رو درخت، رو پر پرنده... خواهرم خیلی بلبل زبون و طنازه... برگشته میگه بعد این ترانه سازمان حفاظت از محیط زیست و دفاع از حقوق حیوانات خواننده رو دستگیر کردن برای این کاراش
* میخوام رمان بی بی بی دل از یاسمین رو شروع کنم به خوندن... دو تا کار از نویسنده خوندم که من خوشم اومده... یه جورایی معمایی و پر گره است کارای نویسنده... حتما تو یه پست، یکی دو خطی برای معرفی کارای نویسنده مینویسم...
* امروز عجب هوای فوق العاده ای شده... خنک و واقعا اردیبهشتی... روح آدم تازه میشه...
* شده تا حالا منتظر باشید... نمیدونی منتظر چی، فقط منتظری... دقیقه به دقیقه گوشی موبایلو نگاه میکنی نکنه خبری باشه که ندیده باشی... یه گوشت به تلفن باشه و زنگ که میزنه بپری طرفش... گوشت به زنگ خونه باشه... روزی دو هزار بار میلتو چک بکنی و ... و تازه مشکل اینه که اصلا هم نمیدونی چرا و فقط منتظری...
* دلم میخواد یه مدتی برم تو یه روستا و تنها برای خودم زندگی کنم... اما این فقط در حد یه آرزو میمونه چون امکانش نیست...