همین جوری نوشت های میم (24)

دارم از تعطیلاتم نهایت استفاده رو میکنم... تا الان خواب بودم و اگر صدای مته از تو خیابون نمیومد بیدار نمیشدم... صداش وحشتناک بلند بود... نمیدونم باز دوباره برای چه کاری دارن خیابونارو میکنن... فقط هم میخواستن منو بیدار بکنن، تا من بیدار شدم و خوابم از سرم پرید صداش قطع شد و سکوت برقرار شد...

تا دو سه ماه قبل ما فقط صدای بلند خراب کردن ساختمونا و تیرآهن ریختن و صدای موتوری که برای کارای ساختمونی استفاده میشه میشنیدیدم... الان که همه خونه های دورو برمون ساخته شده و همشون چهار پنج طبقه شدن و خیالمون راحت شد دیگه سر و صدای ناهنجار نداریم امروز گوشمون به جمال این صدای نازنین روشن شد

سخن روز

*سخن گفتن به موقع و سکوت نمودن به موقعنشانه عقل است. (سقراط)*

...

این مطلبو یکی از دوستان برام میل کرده بود به نظرم جالب اومد... شاید مثل من یه لبخند رو لبتون بنشونه...

آموزه‌های دانشگاهی یک قرقیز در ایران

امیر وفایی

رئیس دانشگاه الزهرا در دیدار رئیس دانشگاه آرابیف قرقیزستان با پیش کشیدن بحث پیشرفت علمی چشمگیر دانشجویانی که در دانشگاه‌های تک‌جنسیتی تحصیل می کنند، به شدت همتای قرقیزستانی خود را غافلگیر کرد. او با ارائه آمار ثابت کرد معدل پایان ترم دانشجویان این دانشگاه در مقایسه با خانم هایی که جنس مخالف را هم در محیط علم و دانش رویت می کنند، بین بیست و پنج صدم تا دو نمره افزایش را نشان می دهد. اساسا در طول تاریخ، جنس مخالف همواره مایه علافی بشر بوده. از لو دادگی پادشاه در مقابل دشمنان توسط معشوقه‌اش گرفته تا همین مراسم قرعه کشی جام جهانی که یک جنس مخالف باعث شد ما نتوانیم مراسم را درست تماشا کنیم. دانشگاه تک جنسیتی مزایای زیادی دارد و مدیران دانشگاه الزهرا واقعا نجیب هستند که هزینه این مزایا را به صورت جداگانه به شهریه ثابت دانشجویان اضافه نمی کنند.
- بسیار اتفاق می افتد که در دانشگاه دارید با هیجان برای رفقا خاطره تعریف می کنید و کلمات را بی محابا پشت سر هم می چینید. مثلا می‌گویید: «آقا ما رفتیم دیدیم طرف از اون .....س. بعد دوستان دسته جمعی می‌گویند: «هیس س س س» و تازه متوجه می شوید یک جنس مخالف دارد از پشت سرتان عبور می کند. دانشگاه تک جنسیتی از بی حیایی و بی‌آبرویی گفتاری در سنین جوانی که ریشه بسیاری از بزه‌های اجتماعی است، جلوگیری می‌کند.
- در دانشگاه تک جنسیتی وقتی در حال جزوه نوشتن هستید و با درخواست در اختیار گذاشتن جزوه‌تان مواجه می شوید، می توانید بدون چرخاندن سر به سمت صاحب صدا و بررسی موقعیت و امکانات او، بگویید: «بروگمشو دست از سرم بردار.»
- فرعیاتی مانند انتخاب زاویه‌ای از کلاس که دید بهتری داشته باشد، کاملا رنگ می‌بازند.
- صحبت کردن درباره آلودگی هوا برای باز کردن سر صحبت به شکل چشمگیری کاهش می‌یابد. اصلا بخش قابل توجهی از آلودگی هوا در اثر تلقین همین آدم هایی که دو ریال هم نگران آلودگی هوا نیستند و فقط می‌خواهند باب آشنایی را باز کنند به وجود آمده.
- بلوتوث‌ها در دانشگاه‌های تک جنسیتی اغلب خاموش هستند و وقت دانشجو برای یافتن پریز و شارژر جهت شارژ کردن موبایل تلف نمی شود.
- مصرف خوراکی‌های مقوی و استراحت در تایم بین کلاس‌ها توسط خانم‌ها به جای تطبیق دادن مداوم دو نیمرخ با یکدیگر در آینه‌های کوچک کیفی؛ به ارتقای سطح گیرایی علمی آنها منجر می‌شود.
- عدم مشارکت بی‌حاصل دانشجویان در بحث‌های کلاسی برای خودنمایی و دلربایی و به تبع آن به پایان رسیدن به موقع مباحث مربوطه توسط استاد قبل از فرا رسیدن زمان امتحانات.
- صرفه‌جویی در هزینه پروژه‌های ساخت و ساز دانشگاهی و بی‌نیازی از ساخت ورودی‌ها و سرویس‌های بهداشتی مجزا.
- افزایش اوقات فراغت برادران و خواهران واحد حراست برای اندیشیدن به مفاهیم عمیق‌تر و جدی‌تر در زندگی.
 ***
رئیس دانشگاه آرابیف در پایان این نشست در حالی که هیجان زده به نظر می رسید فرضیه جهان تک جنسیتی را مطرح کرد اما وقتی به او توضیح دادند که به لحاظ تداوم نسل چنین امکانی وجود ندارد، آرام شد و از جمع عذرخواهی کرد.

همین جوری نوشت های میم (23)

داری کتاب میخونی و هر دقیقه یه نفر کنارت نشسته و ازت سوال میپرسه و تو هم نمیتونی جوابشو ندی... تازه باید با خوش اخلاقی هم بهش توجه بکنی و جوابشو بدی، بعد تمرکزت به هم میخوره مجبور میشی از چند سطر بالاتر بخونی و یه صفحه که تو حالت عادی پنج دقیقه هم طول نمیکشه حالا نیم ساعت وقت میگیره خوندنش... یک میم کلافه

از طرف دیگه یه طوطی بد صدا هم مدام داره جیغ میزنه... چه حالی داری الان؟؟؟؟؟؟؟؟ به نظرتون برم توک طوطی رو با نخ ببندم و از سقف آویزونش کنم؟؟؟؟؟؟؟ با اولی که کاری نمیشه کرد ... یک میم خبیث

همین جوری نوشت های میم (22)

امروز قرار بود ساعت پنج برم برای مصاحبه و جلسه با هیئت مدیره مرکزی که بنا بود اونجا مشغول به کار بشم... ساعت از چهار و نیم گذشته بود که رسیدم و همکاری که قول داده بود بمونه تا من تنها نباشم رفته بود، این اولین چیزی بود که زد تو ذوقم... اما خداییش همکار دیگه بود و هوامو داشت... ساعت شد پنج و رئیس نیومد... ساعت شد پنج و نیم و یکی از اعضای هیئت مدیره اومد و بازم رییس نیومد... ساعت شد شش و اون یکی عضو هیئت مدیره اومد و رئیس نیومد...نزدیک هفت بود که رئیس مرکز اومد و گفت که در جریان نبوده حتما جلسه برگزار میشه و تاخیرش بابت اینه... بگذریم یه نیم ساعت چهل دقیقه ای هم ازم عذرخواهی کردن و رفتن تو اتاق تا در مورد موضوع دیگه ای با هم جلسه داشته باشن... دیگه هفت و نیم بود که منو صدا زدن که میم بیا داخل ببینیم چند مرده حلاجی... فکر کنید نزدیک سه ساعت انتظار حسابی خستم کرده بود اما مجبور بودم خودمو سرحال نشون بدم... رفتم تو و رئیس رفت سر اصل مطلب... نتیجه کلی جلسه این شد که به طور موقت نیمه وقت تا پایان اسفند براشون کار بکنم و برداشت من و حسم این بود که اینا چندان تمایلی به کار کردن من تو مرکز ندارن... خداحافظی کردم و قرار شد منتظر تماسشون باشم... فکر کنید خسته و ناامید اومدم بیرون و به همکار سابق زنگ زدم که در جریان امور باشه... همکار گفت نگران نباش اینا دلشون با تو هستش و متقاضیه دیگه فقط چون معرفش خاصه تو معذوراتن و بسپر به خدا... هنوز وسط راه بودم که تماس گرفت و گفت میم همه چی اوکی شده و از شنبه برو سر کارت ... هنوزم که دارم در موردش مینویسم باورم نشده که شاغل شدم... از شنبه به عنوان مسئول دفتر مشغول به کار میشم ... یکی منو نیشگون بگیره بفهمم بیدارم... اصلا خیلی ناگهانی این کار بهم پیشنهاد شد و انگار یه قدرت ماورایی همه چیزو پیش برد... خدایا شکرت