* پدرم به نصاب موکت تلفن کردن که آقا شنبه روز اول هفته کسی نیست بهتون کمک کنه و لوازم سنگین مثل بوفه و مبلو تکون بده بذارید آخر هفته آینده بیاید برای نصب موکت... نصاب محترم میگن اگه میخواستید چرا الان سفارش دادید میذاشتید همون آخر هفته میومدید میخریدید و نصبم میشد، من فردا دستم خالیه و کار ندارم میتونم بیام برای نصب!!!!!!!!!!
*به سلامتی و میمنت برادر وسطی بعد از یه سال تلاش تونست یه ماشین بخره... دست دوم البته و پراید... مبارک خودش و خانومش باشه انشاالله... قسمت همه اونایی که آرزوشو دارن هم بشه... آمین
*از فردا به صورت فشرده خونه تکونی داریم... چوب جادو هم که پیدا نکردم... خدا خودش کمک کنه هم به من همه به بقیه که دارن و میخوان خونه تکونی بکنن... بازم الهی آمین
*روی زنگ خونه یه تیکه کاغذ گذاشته بودن با دو تا شماره پرینت شده روش بعد نوشته بودن کارگر خدماتی افغانی متاهل؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جلسۀ توجیهی فرشتگان با ایرانیها ،قبل از ورود به بهشت:
- پرندگان را به قصد کباب شکار نکنید.
- شاخه ها را نشکنید.
- میوه ها را یکروزه نخورید.
- حوری به اندازه کافی هست همدیگر را با سنگ نزنید.
- موسی عصاش مال خودش است.
- با ایوب بیش از حد شوخی نکنید.
- به زور وارد کشتی نوح نشوید، مخصوص حیوانات است.
- در جوی عسل دستشویی نکنید.
- در بهشت فندک موجود است وارد جهنم نشوید.
- مکانهایی که نوشته شده است " ورود ممنوع" به زور اقدام به ورود ننمایید.
- در این مکان همه یکسانند ، برای انجام امور خود دنبال پارتی نگردید.
- چون بهشتی هستید ، هر چه اراده کنید در اختیارتان قرار می گیرد ، لطفا با
دیدن امکانات دیگران از دادن فحشهای ناموسی زیر لب خودداری کنید.
- ابراهیم قصابی ندارد ، هی برای خریدن گوشت به او مراجعه نکنید.
- خانوما برای گرفتن عکس و امضا از یوسف به سمتش حمله ور نشید.
و
- اینجا آخر دنیاست و همه خودشون حضور دارن، از جمله خود خدا برای نزدیک
شدن بهش و وساطت چیزایی که می خواهید راه به راه هر جا که رسیدید
امامزاده نسازید ...
پیگرد قانونی دارد
امروز شروع کردم به خوندن رمان بانوی قصه از beste که تا اینجا فهمیدم ماجرای یک دختر تنهاست که تو کار نمایش و تاتر فعالیت میکنه. دو تا خواهر زاده داره و خواهرش که فوت شده و پدربزرگ بچه ها اجازه نمیده بچه ها پیش این دختر باشند.
از این نویسنده دو تا کار دیگه خوندم به نامهای زیتون و به سبزی دستهای تو.
خلاصه ای که نویسنده برای زیتون گذاشته اینه:
*باده داستان من دختر سر سختیه..عاقل..تحصیل کرده و دنیا دیده است..رفتارهاش بر اساس سنش و موقعیت اجتماعیشه...داستان زندگیش با یه گذاشتن و رفتن شروع می شه با یه تصمیم بزرگ..اون مبارزه کرده برای بودن..برای نفس کشیدن برای زن بودن... برای آجر به آجر زندگی که داره زحمت کشیده..مبارزه کرده و در کنار این مبارزه هیچ وقت از خودش نگذشته... (دختر قصه تو دنیای مد فعالیت داره و یه مانکنه)
*به سبزی دستهای تو به گفته نویسنده داستانی در مورد دوتا ادم که دنیاشون باهم خیلی متفاوته....یکی از دیاره حقیقت های تلخ......یکی از دیار شعر و رنگ و نور... هیچ چیز تصادفی نیست و حضور هر کس در کتار ما یا ورودش به دنیای ما نشانه ایست برای رسیدن به بلوغ و رفع کردن اشتباهات و کسب تجربه... و اینکه گاهی صدای بعضی ادمها یاد اوره یه حجمینه سبزه... (بیشتر ماجرایی که اتفاق میوفته پلیسی هست)
من هر دو کتاب رو خوندم و خیلی زیاد دوست داشتم. تا اینجا از اثر سوم نویسنده هم خوشم اومده. لینک صفحه نویسنده رو میذارم.