میم تنها
میم تنها

میم تنها

سخن روز

زمانی که ارزش خود را فراموش کردید، چیزی که شایسته آن هستید از دست میدهید...

.

.

خاطراتی از گذشته تهران

*روز جمعه با پدر و مادرم رفته بودیم سمت بازار و پارک شهر و ... بابا بهم خیابونی رو نشون داد که واکسن کلاس اولمو اونجا تزریق کردن... خودم یادمه با بابا رفته بودم برای واکسن و بابا برام یازده تا کیت کت خرید و کیهان بچه ها و دو تا کتاب کودک که البته یادم نیست اسمشونو... بعد روز اول که منو بردن مدرسه، بابی مدرسه گفت مدرسه تعطیله و ما برگشتیم و بابا منو تا سر کوچه رسوند و ازم پرسید میتونم تا دم خونه خودم بیام؟؟؟ منم با اعتماد به نفس و مغرور سرمو بالا گرفتمو گفتم میتونم و خودم از سر کوچه تا خونه که نهایتا 5 تا در بود اومدم

 

ادامه مطلب ...

کوفته و میم

یکی از غذاهای مورد علاقه خانواده میم کوفته است... کوفته تبریز خیلی بزرگ و سنگینه و خوب بیشتر به درد مهمانی میخوره تا بخوای برای برای شام و نهار خانواده درست بکنی و اینکه تو خونه ما خورده نمیشه اون مدل کوفته... اما کوفته ای که من الان میخوام اینجا دستور پختشو بذارم از مادربزرگ و مادرم یاد گرفتم و چیزیه که تو سفره معمولی جمع خانواده آماده و سرو میشده (مثلا دارم باکلاس و لفظ قلم مینویسم)

من یادمه اولین بار وقتی کوفته درست کردم که مادرم برای به دنیا آورن خواهر کوچیکه بیمارستان بستری بود و منم تنها بودم و مراقب بچه ها و باید یه فکری برای غذامون میکردم... خوب منم کدبانویی بودم برای خودم... پس تو سن هشت سالگی اولین کوفته رو درست کردم و یاور کنید عمو وسطی هنوزم از طعم و مزش یاد میکنه...

  ادامه مطلب ...

همین جوری نوشت های میم (71)

* هر سال روز زن که میشه پدرم به تعداد خانومای خانواده که پیش از ازدواج برادرا شامل مادرم و منو خواهرم میشد و حالا دو تا همسر برادرا هم بهش اضافه شدن گل میگیرن و خودشون به هر کدوم یه شاخه گل میدن... حس خیلی خوبیه بهت ارزش میذارن و براشون محترمی و درسته اون شاخه گل خیلی قیمتی نداره اما برای من بسیار با ارزش و قیمتیه... دیروزم به مناسبت روز زن یه شاخه گل از بابا هدیه گرفتیم... خدا سایشونو همیشه روی سرمون نگه داره و بهش تندرستی بده به همچنین همه پدرا و مادرای دیگه...

  ادامه مطلب ...