میم تنها
میم تنها

میم تنها

خاطراتی از گذشته تهران

*روز جمعه با پدر و مادرم رفته بودیم سمت بازار و پارک شهر و ... بابا بهم خیابونی رو نشون داد که واکسن کلاس اولمو اونجا تزریق کردن... خودم یادمه با بابا رفته بودم برای واکسن و بابا برام یازده تا کیت کت خرید و کیهان بچه ها و دو تا کتاب کودک که البته یادم نیست اسمشونو... بعد روز اول که منو بردن مدرسه، بابی مدرسه گفت مدرسه تعطیله و ما برگشتیم و بابا منو تا سر کوچه رسوند و ازم پرسید میتونم تا دم خونه خودم بیام؟؟؟ منم با اعتماد به نفس و مغرور سرمو بالا گرفتمو گفتم میتونم و خودم از سر کوچه تا خونه که نهایتا 5 تا در بود اومدم

 

 

*از میدون توپخونه که رد میشدیم و از جلو موزه پست و بانک سپه بابا خاطره جالبی تعریف کردن... دهه 40 بابا هنوز یه نوجوان ده دوازده ساله بودن... میگفتن معمولا اون موقع ها آخر وقت اداری که میشده بانک ها و موزه که نظافت میشده پاکت ها و کاغذ باطله هارو میریختن تو خیابون جلوی درشون... توی کاغذا و پاکتا هم کلی تمبر چسبیده بوده که بچه ها و از جمله بابا میرفتن اونارو جمع میکردن و باهاش آلبوم درست میکردن... یا مثلا جلو سفارتخونه آلمان تمبر خارجی میتونستن جمع کنن... من یکی از آلبوم تمبرای پدرمو دیدم البته اینی که من دیدمش تمبراش خاص بودن و خریداری شدن...

*یه خاطره جالب دیگه شون این بود که تو همون ایام سفات ترکیه برای نشون دادن دیدنی های کشورش از پروژکتور استفاده کرده بوده... یه پرده بزرگ جلوی سفارت نصب کرده بودن و اسلاید هایی از شهرها و فضاهای دیدنی و شخصیتهای ترکیه رو به این وسیله به مردم نشون میدادن...

* آهان یه چیزه دیگه این بود که سینما هما که الان مخروبه و بلا استفاده است مخصوص نمایش فیلمای هندی بوده و در سانسای مختلف فقط فیلم هندی نمایش میداده...

*یه موزه درست بر میدون توپخونه هست که الان شیشه هاش شکسته و ظاهرا به دست فراموشی سپردنش و داره خراب میشه اون موقع توش مجسمه های بزرگ اساطیری مثل رستم و سهراب بوده یا شخصیتای بزرگ ایرانی... بابا تعریف میکرن که فضای موزه کوچیک بوده اما به طرز جالبی این مجسمه های بزرگو توش جا داده بودن...

*میدونستید تو پارک شهر تو همون دهه چهل و پنجاه گاردن پارتی برگزار میشده؟؟؟؟؟؟ بابا میگفتن اواخر شهریور و اوایل مهر توی پارک غرفه هایی درست میشد که شبا توی این غرفه ها بازیای مختلفی انجام میشده...

نظرات 2 + ارسال نظر
پسرک سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 00:34

نههههههههههه
آخه چرا؟ :(
توی ایران هرچی با ارزش باشه داغون میکنن

واقعا جای تاسف داره

پسرک سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1393 ساعت 00:01

چه جالب
من زیاد توپ خونه میرم
اون موزه هه که توش چشمای مجسمه ها مثل تیله س
یادم میاد بچه که بودم برام خیلی جالب بود

الان دیدید که شیشه های موزه شکسته و به حال خودش رهاش کردن دلم سوخت
همون ساختمونش یکی از آثار با ارزشه به نظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد