دیشب برادر کوچیکه بعد از دو سه شب مهمونی اومده خونه و بعد احوال پرسی و چه میکنی و چه خبر از خواهرم پرسید از ف چیزی گفتی (تو پرانتز شما به جای ف اسم یه دخترخانوم قرار بدید)... خواهرم هم اشاره که نه چیزی نگفتم... منو بگی تو دلم بزن و بکوب شد که یعنی این یکی هم داره سر و سامون میگیره اما اصلا به روی خودم نیاوردم... داداشی ما هم یکم با گوشیش کلنجار رفت و بعدم داد دستم که ببینمش... گوشیو که گرفتم دستم دیدم یه عکس یه دختر خانوم تو صفحه اشه و نوشته من و خانوم ف امروز نامزدی غیر رسمیمونو اعلام میکنیم و اردیبهشت ماه هم به صورت رسمی جشن میگیریم... منو میگی دیگه دنبالشو نخوندم ببینم چیه و پریدم به ماچ و بوسه و تبریک و کلی جیغ و داد ... حالا هی داداشی منو آروم میکنه حالا صبر کن چه خبرته بقیه شو بخون... پیغامایی که براش گذاشته بودن دوستانش رو خوندم و رسیدم به پیام پسر عمه (اینا این دو سه روز با هم بودن)... فکر میکنید چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نوشته بود این خبر دروغ سیزده بوده و به عمه برادر میم هم بد و بیراه نگید چون من پسر عمش هستم... یعنی میخواستم کلشو بکنم تا چند ساعت همش تو فکرش بودم... میبینید چطور ذوقمو کور کردن

دیگه نامردی بوده بعد از دو روز!


من هنوز پسرکم
هنوز مردک نشدم
کلا مردک شدن رو بوسیدم و گذاشتم کنار
سرنوشت از من پرسید چرا هنوز مرد نشدی؟
گفتم نامردها زیاد بودند
و من مردی نیاموختم
مردی که به تاهل نیست، مردی به داشتن معرفت و وجوده، مطمئنا شما پسرک مرد هستی
نوشته تون بسی زیبا و پرمعناست
ای بابا

ای بابا
تمام سال رو دروغ میگیم حداقل توی اون روز دروغ نگیم
ولی من یکی دیگه گول این دورغارو نمیخورم
کلا تمام حرفای روز سیزده بدر خالی بندیست
انشااله برادر هم سر و سامون میگیرن
و یه عروسی توپول می افتین
آخه با دو روز تاخیر دروغ سیزده بهم گفتن، اصلا بگو یه صدم درصد فکرشو میکردم
انشاالله قسمت شما اگه هنوز هم خونه مادر و پدر هستید