ماهیمون

ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه، تا دهنشو باز میکرد آب میرفت تو دهنش، نمیتونست بگه. دست کردم تو آکواریوم درش آوردم. شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن. دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو. اینقده بالا پایین پرید، خسته شد خوابید!دیدم بهترین موقع ست تا خوابه دوباره بندازمش تو آب.ولی الان چند ساعته بیدار نشده. یعنی فکر کنم بیدار شده، دیده انداختمش اون تو، قهر کرده، خودشو زده به خواب...
این داستان رفتار بعضی از آدمهایی ست که کنارمونند، دوستشون داریم و دوستمون دارند ولی مارو نمی فهمند و فقط تـو دنیـای خودشون دارند بهتـریـن رفتـار رو با ما می کنند...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد