میم تنها
میم تنها

میم تنها

همین جوری نوشت های میم (50)

*امروز اگه رفته باشید بیرون از خونه میبینید هوایی که تا دیشب به شدت سرد بود حالا بهاریه بهاری شده...

*برای یه کار بانکی رفتم بیرون... دم باجه های عابر بانک چه خبر بود تو خیابونی که من کار داشتم و البته کوتاه هم هست سه تا باجه عابر بانک وجود داره... جلو هر کدوم یه صف طویل کشیده شده بود... داخل بانک به نسبت کمتر بود جمعیت و خوب خدا رو شکر کار من سریع انجام شد... البته که مسئول باجه ای که کار منو انجام داد واقعا با من همکاری کرد... چون کارت ملی همراهم نبود (شناسنامه و کارت دیگه شناسایی همراهم بود) و ایشون بزرگواری کرد و کار من راه انداخت...

تو این چند روز گذشته چند مورد زورگیری و سرقت شنیدم که بد جوری منو ترسونده ... حالا از بانک که اومدم بیرون همش چشمم کار میکرد و ته دلم میلرزید نکنه یکی بیاد سراغم... یکی از این زورگیریها داستان داره و برای یکی از نزدیکانم اتفاق افتاده که شاید تو پست بعد نوشتم...

*باورتون میشه نمیدونستم تاریخ امروز چیه... یعنی نمیدونستم بیست و هشتمه یا بیست و نهم... این فقط مشکل من نبود، یکی از مراجعین تو بانک هم همین مشکلو داشت و تازه از من پرسید که امروز چندمه... منم همینجوری نگاش کردمو و در نهایت یه سری تکون دادم و گفتم نمیدونم

*میگم خونه رو کن فیکون کردن دیشب باور کنید... خوب بچه ها و عمو کوچیکه و عروسا و کلا هر کسی به غیر از من و پدرم و مادرم و خان داداش و عمه خانوم به جای حیاط رفتن رو پشت بوم که شب چهارشنبه سوری شونو جشن بگیرن... حالا صبح رفتم حیاط میبینم یه تیکه بزرگ آبی رنگ رو کاشیا... میگم این چیه؟؟؟؟؟خواهرم میگه داشتیم فانوس هوا میکردیم و این یه تیکش کنده شد افتاد تو حیاط و آتیش گرفت... بعدش هیچ کدوم دلمون نمیخواست بیایم پایین و از همون پشت بوم آب گرفتیم روش... آب روش نمیریخت تا اینکه عمو دستشو مشت کرد و آب ریخت روش تا خاموش بشه الان من هیچ حرفی برای گفتن ندارم

نظرات 3 + ارسال نظر
امین چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت 20:56

خوبه س
واقعا خوشحالم که خوشحالی مریم عزیز
منم نظرات تبلیغاتی رو تایید نمیکنم

پیامای تبلیغاتی آدمو ناامید میکنه
اما اینکه یه نفری دیگه داره مطالبو میخونه و نظر میده حس خیلی خوبی میده بهم، اینکه حتما مطلبی که برای من جالب بوده و یکی هست که در موردش صحبت بکنیم با هم یا نظرشو بدونم

امین چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت 14:48

منم نمیدونستم امروز چندمه
الان فهمیدم از توی وبت که امروز چهارشنبه هس
قسمت جدید پریتی لیتل لاریز اومده
برم توی کار دانلودش
حواستم به خودت باشه اره این روزا که شلوغه و م عید
از این ..
خوبه که توام حواست جمع بوده

میدونی آخرشم قسمت تاریخو تو فرم پر نکردم
خیلی سریال نگاه نمیکنم اگه فرصتی داشته باشم رمان میخونم
موفق باشی و راحت دانش کنی
واقعا ترسیده بودم
خیلی خوبه که یه نفر فقط به خاطر مطالب وب برام پیغام میذاره نه برای تبلیغ محصولش، خیلی ازت ممنونم، خیلی خوشحالم میکنی

امین چهارشنبه 28 اسفند 1392 ساعت 14:42

سلام صبح شمام بخیر مریم عزیز
ممنون سلامت باشی
شمام روز خوبی رو پیش رو داشته باشی مریم جان

سپاس فراوان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد