*دیشب یه پسر کوچولو هم مهمونمون بود... فکر کنید پنج شش تا آدم بزرگ سر به سرش میذاشتن که نه تو فردا تعطیل نیستی باید بری مدرسه... پسرکم جواب میداد شاممو کوفتم نکنید من فردا تعطیلم
*دیشب خواهرم از دستم ناراحت شد... خوب من از پرحرفی خوشم نمیاد مخصوصا موقعی که سرم گرم کاری باشه... و تازه موضوع صحبتو هم مدام تکرار میکرد... منم میخواستم حواسم به کاری که میکنم جمع باشه خوب... حرفی بهش نزدم فقط چشمامو بستم با حرص که اونم دید و کلی ناراحت شد نمیدونم چرا وقتی من در مورد موضوعی اطلاعات ندارم مدام به اشکال مختلف اونو میپرسه
*دیشب خواب دیدم وبلاگم پیش دوست و آشنا لو رفته... دنبال این بودم که آدرسمو تغییر بدم و خومو پیششون به اون راه میزدم که نه من نبودم حالا انگار چی اینجا نوشتم که نگرانش هم باشم